شماره ٢٢٠: صبح پيرى اثر قطع اميد است اينجا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
صبح پيرى اثر قطع اميد است اينجا
تار و پود کفنت موى سفيد است اينجا
ساز هستى قفس نغمه خوددارى نيست
رم برق نفسى چند نشيد است اينجا
جلوه بيرنگى و نظاره تماشائى رنگ
چمن آراست قديمى که جديد است اينجا
نقشى از پرده در دست گشاد دوجهان
هر شکستى که بود فتح نويد است اينجا
غنچه وا شده مشکل که دلى نکشايد
بستگى چون رود از قفل کليد است اينجا
مرگ تسکين ندهد منتظر وصل ترا
پاى تا سر زکفن چشم سفيد است اينجا
تخم گل ريشه طراز رگ سنبل نشود
هم درانجاست سعيد آنکه سعيد است اينجا
مگذر از زنگ که آئينه اقبال صفاست
دود بر چهره آتش شب عيد است اينجا
جهد تعطيل صفت نقص کمال ذاتست
يا بگو يا بشنو گفت و شنيد است اينجا
در جنون حسرت عيش دگر از بيخبريست
موى ژوليده همان سايه بيد است اينجا
زين چمن هر رگ گل دامن خون آلوديست
حيرتم کشت ندانم که شهيد است اينجا
بوى ياس از چمن جلوه امکان پيداست
دگر اى (بيدل) غافل چه اميد است اينجا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید