شماره ١٦٩: در داغ دل نهان بود از رفتگان نشانها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
در داغ دل نهان بود از رفتگان نشانها
اين آتش آگهى داد ما را زکاروانها
چندانکه شمع کاهد با عافيت قرين است
بازار ما ندارد سودى باين زيانها
تنگى زبس فشرده است اين عرصه جدل را
ميدان خزيده يک سر در خانه کمانها
اين وادى غرور است فهميده بايدت رفت
در جاده است اينجا خواباندن سنانها
جوش بهار جسم است آثار سخت جانى
جوهر فگنده بيرون زين رنگ استخوانها
پرواز تا جنون کرد گم شد سراغ راحت
برديم با پر و بال خاشاک آشيانها
تيغ غرور بشکن در کارگاه گردون
آتش زبانه دارد در گردش فسانها
در بارگاه تعظيم اقبال بى نيازيست
تمييز پا و سر نيست منظور آستانها
تقليد فقر نتوان در جاه پيش بردن
بحر از گهر چه نازد بر راحت کرانها
جائى نميتوان برد فرياد بى رواجى
کشتى شکست تاجر تا تخته شد دکانها
پست و بلند بسيار دارد تردد جاه
همواريت رها کن بام است و نردبانها
پرواز وهم (بيدل) زين بيشتر چه باشد
برده است گردش سر ما را بآسمانها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید