شماره ١٥٠: حيرتيم اما بوحشتها هم آغوشيم ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
حيرتيم اما بوحشتها هم آغوشيم ما
همچو شبنم با نسيم صبح همدوشيم ما
هستى موهوم ما يک لب کشودن بيش نيست
چون حباب از خجلت اظهار خاموشيم ما
شور اين دريا فسون اضطراب ما نشد
از صفاى دل چو گوهر پنبه در گوشيم ما
خواب ما پهلو نزد بر بستر ديباى خلق
از نى مژگان خود چون چشم خس پوشيم ما
بحر هم نتواند از ما کرد رفع تشنگى
جوهريم آب از دم شمشير مى نوشيم ما
گاه در چشم تر و گه بر مژه گاهى بخاک
همچو اشک نااميدى خانه بردوشيم ما
شوخ چشمى نيست کار ما برنگ آئينه
چون حيا پيراهنى از عيب ميپوشيم ما
چشمه بى تابى اشکيم از طوفان شوق
با نفس پر ميزنيم و ناله مى جوشيم ما
مرکز گوهر برون گرد خط گرداب نيست
هر کجا حرفى از ان لب سر زند گوشيم ما
کى بود يارب که خوبان ياد اين (بيدل) کنند
کز خيال خشدلان چون غم فراموشيم ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید