شماره ١٤٦: حسنى است بر رخش رقم مشک ناب را

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
حسنى است بر رخش رقم مشک ناب را
نظاره کن غبار خط آفتاب را
هر جلوه باز شيفته رنگ ديگر است
آن حسن برق نيست که سوزد نقاب را
مست خيال ميکده نرگس توايم
شور جنون کند قدح ما شراب را
بوى بهار شوق ترا رنگ معجزيست
کارد برقص و زمزه مرغ کباب را
خاکستر است شعله ام امروز و خوشدلم
يعنى رسانده ام بصبورى شتاب را
ما را زتيغ مرگ مترسان که از ازل
بر موج بسته اند کلاه حباب را
اسباب زندگى همه دام تحير است
غير از فريب هيچ نباشد سراب را
کو شور مستى ئى که درين عبرت انجمن
گرد شکست شيشه کنم ماهتاب را
سيماب را زآئينه پاى گريز نيست
دارد تحيرم بقفس اضطراب را
طوفان طراز چشم من از پهلوى دل است
سامان آبروست زد ريا سحاب را
دانا و ميل صحبت نادان چه ممکن است
موج گهر بخاک نياميزد آب را
تا چند رشته نفس از وهم تافتن
ديگر بپاى خويش مپيچ اين طناب را
(بيدل) شکسته رنگى خاصان مقرر است
باشد شکستگى ورق انتخاب را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید