شماره ٦٢: بحيرت آينه پرداختند روى ترا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بحيرت آينه پرداختند روى ترا
زدند شانه زدلهاى چاک موى ترا
چه آفتى تو که از شوخيت زبان شرار
بکام سنگ برد شکوه هاى خوى ترا
زخار هر مژه صد رنگ موج گل جوشد
بديده گر گذر افتد خيال روى ترا
غلام زلف تو سنبل اسير روى تو گل
بنفشه بنده خط سبز مشک بوى ترا
زرنگ غازه فروشد بشاهدان چمن
نسيم اگر بربايد غبار کوى ترا
زتيغ ناز توام اينقدر اميد نبود
بزخم دل که روان کرد آب جوى ترا
ندانم از دل تنگ که جسته است امشب
که غنچه ها بقفس کرده اند بوى ترا
بحرف آمدى و زخم کهنه ام نو شد
بحيرتم چه نمک بود گفت وگوى ترا
طپيدن دل عشاق نسخه پرداز است
دقايق طلب و بحث جستجوى ترا
بهار حسرت ما زحمت خزان نکشد
شکستگى نبرد رنگ آرزوى ترا
درين چمن بچه سرمايه خوشدلى (بيدل)
که شبنمى نخريده است آب روى ترا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید