شماره ٥٩: بتازگى نکشد عافيت دماغ مرا

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بتازگى نکشد عافيت دماغ مرا
مگر شکستن دل پر کند اياغ مرا
شبى که ديده کنم روشن از تماشايت
فتيله مد تحير بود چراغ مرا
زبرق ياس جگر سوز باده ئى دارم
که شعله نيز نبوسد لب اياغ مرا
نشاط باده بميناى غنچه گيها بود
شگفتگى همه خميازه کرد باغ مرا
خمار شيشه چرخ از نگونيش پيداست
چسان علاج کند کلفت دماغ مرا
در ابروى تو شکن پرورد تغافل چند
مقام فتنه مکن گوشه فراغ مرا
هزار رنگ زبخت سياه من گل کرد
زمانه شوخى طاوس داد زاغ مرا
چو موج سرمه نهانم بچشم خوش نگهان
زحلقه رم آهو طلب سراغ مرا
فسردگى مطلب از دلم که در ايجاد
به تيغ شعله بريدند ناف داغ مرا
مگر زناله تهى گشت سينه (بيدل)
که خامشى است سبق عندليب باغ مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید