شماره ٣٢: اى بزلفت جوهر آئينه دل تاب ها

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى بزلفت جوهر آئينه دل تاب ها
چون مژه دل بسته چشم سياهت خواب ها
اينقدر تعظيم نيرنگ خم ابروى کيست
حيرت است از قبله رو گرداندن محراب ها
ساغر سرگشتگى را نيست بيم احتساب
بى خلل باشد زگردون گردش گرداب ها
نيست آشوب حوادث بر بناى رنگ عجز
سايه را بيجا نسازد قوت سيلاب ها
گر زبان در کام باشد راز دل بى پرده نيست
ساز ما مينالد از ابرام اين مضراب ها
سخت دشوارست ترک صحبت روشن دلان
موج با آن جهد نتواند گذشت از آب ها
بستن چشمم شبستان خيال ديگر است
از چراغ کشته سامان کرده ام مهتاب ها
گر نفس زير و زبر گرديده باشد دل دل است
تهمت خط برندارد نقطه از اعراب ها
زلف او را اختيارى نيست در تسخير دل
خود بخود اين رشته ميگيرد گره از تاب ها
کج سرشتانرا کشاکش دستگاه آبروست
موج در بحر کمان مى خيزد از قلاب ها
فرش مخمل همبساط بورياى فقر نيست
چون صف مژگان گشايد محو گردد خواب ها
(بيدل) از ما نيستى هم خجلت هستى نبرد
بر نميدارد هوا گشتن ترى از آب ها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید