شماره ٧٨٢: در حريم قدس جان را نيست بار از ننگ تن

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در حريم قدس جان را نيست بار از ننگ تن
ننگ تن يارب بيفکن از روان پاک من
بخيه تا کى بر تن بر حيف خود خواهيم زد
کى بود کز دوش جان افتاده باشد بار تن
نى غلط کردم که بى تن جان نمييايد کمال
چند روزى بهر جان بايد کشيدن رنج تن
گر نبودى تن چسان جان علم و فضل اندوختى
گر نبودى تن چسان جان در جنان کردى وطن
آلتى جان را بود ناچار در کسب و کمال
آلت کسب کمال جانست سر تا پاى تن
مرکب جانست تن در راه صعب آخرت
در سفر ناچار باشد پاس مرکب داشتن
گرچه جان آسوده بود از جور تن پيش از سفر
ليک در وى بود پنهان عجب و لاف ما و من
خاکسارى ديد و عجز و محنت و رنج و شکيب
شد تمام و پخته و دانا و بينا ممتحن
باز در جاى قديم خويش مى گيرد قرار
رسته از آزار تن خالص ز لاف ما و من
ميشود قربان جان ما تن ما عاقبت
(فيض) چندى صبر کن بر رنج تن اى جان من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید