شماره ٧١٨: شور درياى حقايق ز آب چشم ما ببين

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شور درياى حقايق ز آب چشم ما ببين
در و لعل خون دل در قعر اين دريا ببين
ديده دريا سينه صحرا کرده ام از فيض عشق
سوى من افکن نظر دريا ببين صحرا ببين
شورش دريا نه بينى تا نظر بر گل کنى
روى در صحراى دل کن شورش صحرا ببين
اى که ميخواهى بدانى شور مجنون از کجاست
جانب حى رو نمکدان لب ليلا ببين
عشق اگر پيدا شود معشوق سازد رو نهان
عشق را پنهان بود زو حسن را پيدا ببين
اى که مى خواهى بهشت عدن در دنيا به نقد
عاشقى کن خويشتن را جنت المأوا ببين
گر تو ميخواهى که واقف گردى از اسرار غيب
لوح دل را صيقلى کن پس عجايبها ببين
گر تو خواهى معنى ايمان به بينى عشق ورز
يا بيا سيماى ايمان بر جبين ما ببين
سالها خون خورده ام تا دين بدست آورده ام
از فروغ نور دينم سر ما اوحى ببين
چشم دل بگشا و بنگر سوى آيات خدا
شرکها در پيروى ملت آبا ببين
سر معراج نبى خواهى که بينى آشکار
صورت صوة على در ليلة الاسرى ببين
فيض روح القدس اگر خواهى بيابى در سخن
شعر (فيض) از بر بخوان خورشيد در شبها ببين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید