شماره ٦٥٣: بياد منزل سلمى بر اطلال و دمن گردم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بياد منزل سلمى بر اطلال و دمن گردم
ببوى آن گل رعنا بر اطراف چمن گردم
به پيش من برفت او با دل صد جاى ريش من
ز حسرت در فراقش چون غريبان در وطن گردم
نيابم زو اثر هرچند کوه و دشت پيمايم
نگويد زو خبر هرچند گرد مرد و زن گردم
نه پيکى ميرسد ز آن کو نه بادى ميوزد زآن سو
بهر سو هر دم آرم رو بگرد خويشتن گردم
چو مى نگذاردم غيرت که نامش بر زبان آرم
چسان در جستجوى او ميان انجمن گردم
خيالش چون ببر گيرم ز سر تا پاى گردم او
ز خود بيرون روم از خويشتن بيخويشتن گردم
قدش را چون بياد آرم تو گوئى سرو شمشادم
رخش چون در خيال آرم شوم گل نسترن گردم
حديث زلف و گيسويش کنم در انجمن چون من
جهانى را بدام آرم کمند مرد و زن گردم
چو خالش در نظر آرم سراسر نافه مشکم
مزاج آهوان گيرم بصحراى ختن گردم
چو چشمش در نظر آرم گهى بيمار و گه مستم
در آن مستى شوم صياد صيد خويشتن گردم
لبش چون در ضمير آرم يکى ساغر شوم پر مى
ز دندانش چو ياد آرم همه در عدن گردم
بفکر آن دهان چون اوفتم اثباتم و نفيم
محالى را کنم جا بر محل صيد سخن گردم
حديث آن ميان چون در ميان آيد شوم موئى
ندانم نيستم هستم ميان شک و ظن گردم
چو دور از کار مى بويم بهر جا (فيض) بيهوده
بيا بهر سراغ دوست گرد خويش گردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید