شماره ٦٢٩: بيابيا بسرم تا بپات جان بدهم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيابيا بسرم تا بپات جان بدهم
جمال خود بنما تا ز خويشتن بروم
بخار زار فراق تو راه گم کردم
بيا بگلشن وصل ابد نماى رهم
بيابيا که ز عمرم نماند جز نفسى
بود بشادى وصل تو آن نفس بدهم
بيابيا که نيم بيتو جز تنى بيجان
بطلعت تو درين تن هزار جان بنهم
بيابيا که فراق تو رنجه ام دارد
بمقدم تو مگر زين بلاى بدبجهم
بيابيا و سرم را ز خاک ره برگير
بجاست تا رمقى عنقريب خال رهم
بيابيا که شود سيئات من حسنات
توئى ثوابم و دور از تو سربسر گنهم
بيابيا که هنوزم نفس درآمدنست
برس بچاره که تن جان بجان جان بدهم
بيابيا و گناهم ببخش و رحمت کن
بنور خويش بيفروز چهره سيهم
گدائى درت ار (فيض) را شود روزى
وحيد دهرم و بر هر دو کون پادشهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید