شماره ٥٧٥: گران شد بر دل من تن بيا تن گرد جان گردم

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گران شد بر دل من تن بيا تن گرد جان گردم
همه تن مى شوم شايد بر جانان روان گردم
چو جان را او بود جانان ز سر تا پاى گردم جان
جهان را چون بود او جان بجان گرد جهان گردم
گر آن جان نيستم گر من سبک بيرون روم از تن
زمين تا کى توان بودن بيا تا آسمان گردم
ز بهر آنکه تا بينم رخ پيداى پنهانش
گهى از خود برآرم سر گهى در خود نهان گردم
ز بس جستم نشان او نشان گشتم بجست و جو
نشان از وى چو نتوان يافت هم خود بى نشان گردم
ز اوصاف جمال او کنم تا نکته روشن
ز سر تا پا زبان باشم ز پا تا سر بيان گردم
بدور آتش روئى پريشان چون دخان باشم
بپيچ و تاب چون زلفان بگرد گلرخان گردم
شدم در عشق پير و او جوانى مى کند با من
ندارد عشق چون پيرى بيا من هم جوان گردم
نهادم سر بفرمانش چو گويم پيش چوگانش
چو تيرم ميکند تيرم کمان خواهد کمان گردم
کجم گر مى کند گر راست فزونم ميکند گر کاست
گر اين خواهد من اين باشم ور آن خواهد من آن گردم
چنان بودم که ميدانى چنين گشتم که مى بينى
چنين خواهد چنين باشم چنان خواهد چنان گردم
بهارم خواهد او از جان برويم لاله و ريحان
خزان خواهد بسوى اصل بى برگى خزان گردم
کنم او را که او گويد روم آنجا که او پويد
ز من خيرى که او جويد همان باشم همان گردم
گهى هشيار و گه مستم گهى بالا گهى پستم
چو اينم ميکند اينم چو آنم کرد آن گردم
ز دست (فيض) در رنجم وليکن طالب گنجم
مگر گردد دوچار من درين ويرانه زان گردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید