شماره ٥٤٣: تا به کى حسرت برم بر کشتگان زار عشق

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا به کى حسرت برم بر کشتگان زار عشق
هر چه باداباد گويان ميروم بردار عشق
ز آشنايان جهان بيگانه گشتم در غمش
از جهان بيزار گردد هر که باشد زار عشق
هر که با عشق آشنا شد خويش را بيگانه ديد
عافيت را پشت پا زد هر که شد بيمار عشق
پيش ازين هم گرچه بودم مست وار خود بيخبر
مستى ديگر چشيدم تا شدم هشيار عشق
چند ترسانى مرا از رستخيز خواب مرگ
صد قيامت پيش ديدم تا شدم بيدار عشق
هر کتابى خوانده باشد جمله از يادش رود
هر که او خواند چو من يک حرف از طومار عشق
اى که ميپرسى که يارت کيست يار کيستى
يار من عشقست و من هم نيستم جز يار عشق
ميفروشم صد هزاران دانه تسبيح زهد
تا خرم از اهل دل يکرشته از زنار عشق
کار من عشقست و بيکاريم عشق کار ساز
بهتر است از صد هزاران کاروان بيکار عشق
الصلا ياران کشيد از هر چه جز عشقست دست
نيست کار و بار الا کار عشق و بار عشق
بس به تنگ آمد مرا از هر چه جز عشقست دل
ميفروشم خويش را يک تنگه در بازار عشق
هر که پرسد (فيض) زار کيست ميگويم بلند
زار عشقم زار عشقم زار عشقم زار عشق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید