شماره ٢٣٧: در ديگ عشق باده کشان جوش کرده اند

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
در ديگ عشق باده کشان جوش کرده اند
بر خود ز پختگى همه سرپوش کرده اند
بادا حلالشان که بحرمت گرفته اند
هر مستى که زان مى سر جوش کرده اند
سوى جناب عشق به پرهيز رفته اند
پرهيز را برندى روپوش کرده اند
هر جرعه کز آن مى بيغش کشيده اند
جان در عوض بداده و خون نوش کرده اند
از بهر بارهاى گران در ره حبيب
سر تا بپاى روح همه دوش کرده اند
از پاى تا بسر همه روح مجردند
از لطف طبع ترک تن و توش کرده اند
دارند گفت و گوى نهان با جناب دوست
بر خويش پرده از لب خاموش کرده اند
پنهان بزير پرده رندى روان خويش
در معرض سروش همه گوش کرده اند
يکدم نيند غافل و غافل گمان کند
کاينان ز اصل خويش فراموش کرده اند
در ديگ ابتلا بسى کفجه خورده اند
تا لقمه ز کاسه سر نوش کرده اند
هم عقل را ز عشقش ديوانه ساخته
هم هوش را بيادش بيهوش کرده اند
از ماسوى چو دست ارادت کشيده اند
با شاهد مراد در آغوش کرده اند
زهاد خام را بنظر کى درآورند
آنان که در محبت حق جوش کرده اند
با درد نوش شايد اگر مرحمت کنند
آنان که صاف باده حق نوش کرده اند
تا شعر (فيض) اهل بصيرت شنيده اند
اشعار خويش جمله فراموش کرده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید