شماره ٢٣٣: از بهر من شراب بوامى که مى خرد

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از بهر من شراب بوامى که مى خرد
مخمورى از خمار بجامى که مى خرد
گر زاهدى بدست من افتد فروشمش
تا مى بدست آرم خامى که مى خرد
زين قوم عرض خود بسلامى توان خريد
زيشان وليک جان بسلامى که مى خرد
آن کيست عذرخواه شود رندى مرا
از زاهدان مرا بکلامى که مى خرد
کو آنکه حرف خاص تواند بعام گفت
جز بار خاص بنده عامى که مى خرد
جز يار سرو قد که دلم شد اسير او
آزاده چو من بخرامى که مى خرد
جز چشم مست او که ربايد بغمزه هوش
عيش مدام من بمدامى که مى خرد
آن کيست کو بدوست رساند سلام من
بارى ازو مرا بسلامى که مى خرد
آن را که نامه بمن آرد ز يار من
سر ميدهم سرى به پيامى که مى خرد
آن کو ز من بجانب او نامه برد
او را شوم غلام غلامى که مى خرد
ناکامى فراق تو جانا ز حد گذشت
از بهر من ز وصل تو کامى که مى خرد
آن کيست حال (فيض) بگويد بلطف او
از قهر او مرا بکلامى که ميخرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید