شماره ٨٥: نيست از ما غير نامى اوست خود را دوست دوست

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نيست از ما غير نامى اوست خود را دوست دوست
نيست ما را مائى اگر مائى هست اوست اوست
هر چه در عالم بود او راست مغز و پوستى
مغز او معلاى او و صورت او پوست پوست
صورت ار چه شد هويدا ليک سر تا پا قفاست
معنى ار چه شد نهان ليکن سراسر روست روست
معنى هر چيز تسبيح خدا و حمد او
صورت او پرده او سر معنى اوست اوست
با زبان فطرت اصلى است تسبيح همه
نيست تکليفى بر ايشان طبعشانرا خوست خوست
عارفانند اهل معنى مغز مى بينند مغز
جاهلانند اهل صورت ناظران پوست پوست
من نيم از عارفان و نيستم از جاهلان
از کف بحر معانى روزى من جوست جوست
چون ندارم ره بدريا کرده ام با جوى خوى
چون ندارم ره بمجلس مسکن من کوست کوست
(فيض) را ديدم بگلزار حقيقت در طواف
گفتمش دريافتى گفتا نصيب بوست بوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید