شماره ٤٢: از دل که برد آرام حسن بتان خدا را

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از دل که برد آرام حسن بتان خدا را
ترسم دهد بغارت رندى صلاح ما را
ساز و شراب و شاهد نى محتسب نه زاهد
عيشى است بى کدورت بزميست بى مدارا
مجلس ببانگ نى ساز مطرب سرود پرداز
ساقى مه دل افروز شاهد بت دل آرا
با اينهمه چسان دين در دل قرار گيرد
تقوى چگونه باشد در کام کس گوارا
از محتسب که ما را منع از شراب فرمود
ساغر گرفت بر کف ميخورد آشکارا
آن زاهدى که با ما خشم و ستيز ميکرد
شاهد کشيد در بر فى زمرة السکارا
فهميد عشق زاهد شاهد گرفت عابد
ميخانه گشت مسجد واعظ بماند جارا
چون طبع ما جوان شد با پير کى توان بود
کز چله را بمانديم معذور دار ما را
(فيض) از کلام حافظ ميخوان براى تعويد
«دل ميرود ز دستم صاحبدلان خدا را»



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید