شماره ١٨: پژمرده شد دل ز آلودگيها

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
پژمرده شد دل ز آلودگيها
کارى نکردم ز افسردگيها
دل برد از من گه اين و گه آن
عمرم هبا شد از سادگيها
هر چند شستم دامان تقوى
زايل نگرديد آلودگيها
از پا فتادم و از غم نرستم
نگرفت دستم افتادگيها
زين آشنايان خيرى نديدم
خوش باد وقت بيگانگيها
سامان نخواهم ايوان نخواهم
بيچارگى ها آوارگيها
اى فيض بگسل از عقل و تدبير
بر عشق تن جان آشفتگيها
اى جمله تقصير در بندگيها
رو آب شو از شرمندگيها
شد حق منادى قل يا عبادى
تو جان ندادى کو بندگيها
در راه يوسف کفها بريدند
اى در رهش گم زان پردگيها
آمد قيامت کو استقامت
زين بندگى ها شرمندگيها
صورى دميدند موتى شنيدند
مرگست خوشتر زين زندگيها
کو عشق و زورش کو شر و شورش
طرفى نبستم ز آسودگيها
از خود بدر شو شوريده سر شو
صحراى پهنيست شوريدگيها
اى آنکه دارى در سر غم عشق
ارزانيت باد آشفتگيها
يارب کجا شد عيش جوانى
خوش عالمى بود آن کودگيها
اى (فيض) برخيز خاکى بسر ريز
در ماتم آن آسودگيها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید