شماره ٧٧٥: مى رود با قامت خم در پى دنيى هنوز

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مى رود با قامت خم در پى دنيى هنوز
با چنين محراب، دارى پشت برعقبى هنوز
برده است از راه، صبح کاذب دعوى ترا
غافلى از نور صبح صادق معنى هنوز
مى کند هر چند از هر مو سفيدى راه مرگ
دل نمى افتد به فکر توشه عقبى هنوز
گر چه دست از رعشه مى لرزد چو اوراق خزان
همچنان چسبيده اى بر دامن دنيى هنوز
از علايق رشته الفت بريدن مشکل است
مى پرد بى خواست چشم سوزن عيسى هنوز
شيراز اقبال جنون گردنکشى از سر گذاشت
مى کند خون در دل مجنون، سگ ليلى هنوز
طاق کسرى بازمين هموار شد، و زفيض عدل
طاق گردون است پرآوازه کسرى هنوز
گر چه جاى سنگ طفلان بر تن مجنون نماند
برکبودى مى زند خال رخ ليلى هنوز
عمرها رفت و همان لرزد به خود چون برگ بيد
تيغ کوه طور از گستاخى موسى هنوز
خامه صائب زانشاى سخن بس کى کند؟
از هزاران گل يکى نشکفته از طوبى هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید