شماره ٧٤٨: اى صفحه رخسار تو ازگل بصفاتر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
اى صفحه رخسار تو ازگل بصفاتر
مژگان بلندت ز سر زلف رساتر
از صلح بودچاشنى جنگ تو افزون
دشنام تو از بوسه بود روح فزاتر
ازنعمت ديوار محال است شود سير
چشمى که شد از کاسه در يوزه گداتر
از چشم هوسناکتر افتاده دل من
از برگ بود ريشه من سربه هواتر
برنسبت خود رشک برد عاشق مغرور
نزديکى دل کرد مرا از تو جداتر
گرديدز خط حسن غريب تو يکى صد
گوهر شودازگرديتيمى به صفاتر
حسن مى گلرنگ يکى صد شود ازموج
از خط لب ميگون تو شد هوش رباتر
اينطرفه که گنجايش غم مى شود افزون
هرچند شود سينه من تنگ فضاتر
خون است ز رنگينى لفظم دل معنى
از باده بود شيشه من هوش رباتر
صائب چه نهان دارم ازو صورت احوال؟
کز آينه آن روى بود روى نماتر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید