شماره ٧٤٧: دارم ز تو ساده دليها گله بسيار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
دارم ز تو ساده دليها گله بسيار
پهن است درين دامن دشت آبله بسيار
از سختى ره زود شود آبله پامال
ورنه ز دل سنگ تو دارم گله بسيار
بارست به دل تهمت ناگاه، و گرنه
بر يوسف ما نيست گران سلسله بسيار
زنهار به هر چيز ملرزان دل خود را
کاين خانه خطر دارد ازين زلزله بسيار
چون صبح به اين عمر تنک مايه مشو شاد
کاين يک دو نفس رانبود فاصله بسيار
نتوان سخن تلخ به شيرين دهنان گفت
ورنه ز لب لعل تو دارم گله بسيار
در زمين نيست گهر سنج، و گرنه
در پرده دل هست مراآبله بسيار
از خرده اسرار نشد هيچ کس آگاه
گم گشت درين ريگ روان قافله بسيار
پيمانه مى کشتى طوفان زده باشد
بزمى که دراو هست تنک حوصله بسيار
گرآب حيات است، چو استاد شود سبز
چون خضر مکن مکث درين مرحله بسيار
گرد رمه افزون بود از فوج گرانسنگ
سر برکت هست نهان درگله بسيار
چون ريگ ز هر موج مراتخت روانى است
ايجاد کند شوق ز خود راحله بسيار
اين دايره ها تابع پرگار قضا يند
صائب مکن از گردش گردون گله بسيار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید