شماره ٦٦٥: نفس هرزه مرس رابه کشيدن مگذار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نفس هرزه مرس رابه کشيدن مگذار
سرکش افتاد چو توسن به دويدن مگذار
چون نگه درنظروحشى آهو چشمان
رام مردم شو و از دست رميدن مگذار
ماه کنعان نه عزيزى است که از دست دهند
دامن صحبتش از دست بريدن مگذار
وعده توبه ز اهمال به پيرى مفکن
پنبه درگوش به انداز شنيدن مگذار
درجوانى سبک ازخواب گران کن خود را
تن به اين بار گران وقت خميدن مگذار
گوشه گيرى پى تسخير دل خلق مکن
دام درخاک به انداز کشيدن مگذار
دردازان بيشتر افتاده که تقرير کنند
خبرخسته مارابه شنيدن مگذار
برشريف است گران، منت احسان خسيس
کاه برديده به هنگام پريدن مگذار
شيراگر دايه قسمت ز تو امساک کند
تو چو طفلان، سرانگشت مکيدن مگذار
در دهنها ز رسيدن ثمر خام افتد
گرنه اى خام، تن خود به رسيدن مگذار
بى تأمل سخن خود مده از دل به زبان
غنچه تا گل نشود دست به چيدن مگذار
اين مى لعل، زياد از دهن تيغ تو نيست
خون ما بيگنهان را به چکيدن مگذار
صائب اين آن غزل شاه مطيعاست که گفت
سجده وقت جوانى به خميدن مگذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید