شماره ٦٥٩: نيست بى خار درين باديه يک آبله وار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست بى خار درين باديه يک آبله وار
پاى فرسوده چه گل چيند ازين نشترزار؟
رفرف موج درين بحر به ساحل نرسيد
کشتى ما چه خيال است که آيد به کنار
در گرانجان نکند پند و نصيحت تأثير
پاى خوابيده به فرياد نگردد بيدار
طاقت دست تهى نيست کهنسالان را
مشرق آتش سوزنده ازان گشت چنار
سر برون آورد گرد گريبان گهر
رهنوردى که کند رشته جان را هموار
تانگشته است دوتا قدبه عبادت کن راست
که محال است شود راست چو کج شدديوار
تا تو دامان تر خود نکنى خشک از آه
نيست ممکن، شود آيينه دل بى زنگار
چون به گرد تو چو پرگار نگردم،که شده است
نقطه خال تو از حلقه خط خوش پرگار
دل سودازده از باده نگردد خوشوقت
دانه چون سوخت برومند نگردد زبهار
چون مه بدر، هلالى شود از ديده شور
ساغر هر که درين ميکده گردد سرشار
حرص را جمع زر وسيم نسازد خرسند
گنج بيرون نبرد پيچ و خم از طينت مار
باش سنجيده که هر چند بودراه درشت
مى توان کرد به آهسته رويها هموار
در کمان قصد اقامت نکند صائب تير
قد چو خم گشت دل از عمر سبکرو بردار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید