شماره ٦٢٦: مى برد دل حسن او هردم به نيرنگ دگر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مى برد دل حسن او هردم به نيرنگ دگر
مى تراود هر نفس زين پرده آهنگ دگر
اختلافى نيست در شست و کمان وتير، ليک
مى کند پرواز هر تير از کمان رنگ دگر
گر چه غير ازيک نوا در پرده خورشيد نيست
مى شود هر ذره دست افشان به آهنگ دگر
وحشت ما از جهان موقوف دست افشاندنى است
مى کندآواره اين ديوانه را سنگ دگر
مرهم کافوراز ناسازگاريهاى بخت
مى شود بهر خراش سينه ام چنگ دگر
طفل بد خوبم، دلم رابرده شيرينى ز راه
بر اميد صلح هر دم مى کنم جنگ دگر
در چنين وقتى که شد چون شيشه نازک پاى من
مى شود درراه من هرنقش پا، سنگ دگر
غير زنگ منت صيقل که مى ماندبجا
مى روداز خاطر آيينه هرزنگ دگر
گرچه بيرنگ است صائب باده پرزور عشق
زين قدح هر چهره اى بر مى کند رنگ دگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید