شماره ٦٢٢: نيست رخسارى زخال وخط نگارين اينقدر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست رخسارى زخال وخط نگارين اينقدر
نيست در دشت ختن آهوى مشکين اينقدر
ميدهد نظارگرى راغوطه در خون ديدنش
کس ندارد ياد هرگز چهره رنگين اينقدر
رخنه در دل عاشقان را از شکر خندش نماند
شهد شيرين است اما نيست شيرين اينقدر
خنده کبک است در گوشش نواى عاشقان
نيست کوه قاف را سامان تمکين اينقدر
تشنه تقريب باشد موجه آغوش ها
هر طرف مايل مشو درخانه زين اينقدر
حسن را مشاطه اى چون صافى آيينه نيست
ازدل ما حسن خوبان گشت خودبين اينقدر
از نگاه آشنا شد بوالهوس صاحب جگر
شد ز شکر خند گل، گستاخ گلچين اينقدر
بوسه اى از لعل سيرابش نصيب مانشد
آب درگوهر نمى باشد به تمکين اينقدر
دل زچشم شوخ او درعرض مطلب شددلير
لطف ساقى ساخت مستان را شلايين اينقدر
عقل و هوش ودين وايمان درتماشاى تو باخت
غافل ازصائب مشو اى آفت دين اينقدر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید