شماره ٦٢١: نيست درظاهر مرا گر گلعذارى درنظر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست درظاهر مرا گر گلعذارى درنظر
از دل صد پاره دارم لاله زارى درنظر
کارو آنها داشتم از جنس يوسف، اين زمان
نيست يعقوب مراغير از غبارى درنظر
مد عيش من چو ابرو دربلندى طاق بود
داشتم تانرگس دنباله دارى در نظر
مى چکيد از سبزه اميد من آب حيات
زخم من تا داشت تيغ آبدارى در نظر
از سبک مغزى نمى پيچد به خود چون گردباد
نيست هر کس را که اوج اعتبارى در نظر
خاک درچشمش، به جنت گرنظر سازد سياه
هر که راباشد ز کويش سرمه وارى در نظر
تا برآمد از حجاب کفش، پاى سير من
دارم از هر خار اين وادى بهارى درنظر
از تهى مغزى کنند انفاس را نشمرده خرج
نيست گويا خلق راروز شمارى در نظر
سيل در آغوش دريا درکنارساحل است
هست تا از گرد هستى سرمه دارى درنظر
نيست غافل چشم دام از صيد، زير خاک وما
چشم مى پوشيم اگر آيد شکارى درنظر
مى کشم بادل سياهى خجلت از کردار خويش
آه اگر مى داشتم آيينه دارى در نظر
دانه من صائب از برق حوادث سوخته است
وقت تخمى خوش که دارد نو بهارى درنظر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید