شماره ٥٥٤: برد دستم رابياض گردن جانان ز کار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
برد دستم رابياض گردن جانان ز کار
دست را سازد بياض خوش قلم بى اختيار
از بياض گردن او در نظرها شد عزيز
بود اگر حکم بياضى پيش از بى اعتبار
چون چراغ صبحدم خورشيد مى لرزد به جان
تا بياض گردن سيمين او شد آشکار
عاشقان را از تماشاى بهشت وجوى شير
کرد مستغنى بياض گردن آن گلعذار
نيست گر صبح قيامت گردنش،چون ديده ها
مى پرد چون نامه در نظاره اش بى اختيار؟
آنچه با رخسار يوسف اخوان نکرد
مى کند با گردن او عکس زلف تابدار
زلف مشکين کى حجاب گردن او مى شود؟
پرده شب را فروغ صبح سازد تارومار
بى نياز از شمع کافورى است صائب مرقدش
خون هر کس رابه گردن گيرد آن سيمين عذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید