شماره ٥٢٦: چه کار از يارى دوران برآيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چه کار از يارى دوران برآيد
به همت کارها آسان برآيد
سرآيد چون زمان نااميدى
به خواب يوسف از زندان برآيد
هم از کودک مزاجيهاى حرص است
که در صد سالگى دندان برآيد
نمى گيرد تنور سردنان را
تن افسرده چون باجان برآيد
بود مژگان خونين حاصل عشق
ز دريا پنجه مرجان برآيد
چو شبنم هر که خودرا جمع سازد
سبک از گلشن امکان برآيد
رهى سرکن خدا را اى سبکدست
که جان از جسم دست افشان برآيد
ندارد حاصلى آميزش خلق
که شمع از انجمن گريان برآيد
به صبر از ورطه هستى توان رست
به لنگر کشتى از طوفان برآيد
ز زير پوست هر دل را که مغزى است
چو پسته با لب خندان برآيد
چو مى بايد گذشت آخر ز سامان
خوشا آن سرکه بى سامان برآيد
دل از باد مرادعشق صائب
ازين درياى بى پايان برآيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید