شماره ٥١٠: چه گل از خودآن مرده دل چيده باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چه گل از خودآن مرده دل چيده باشد
که زخمى به درويش نخنديده باشد
تواند به مجنون کسى کرد کاوش
که پيشانى شيرخاريده باشد
کسى را رسد پا به دامن کشيدن
که صد بار بر خويش گرديده باشد
کند با گهر در ميان دست آن کس
که چون رشته بر خويش پيچيده باشد
شود مايه بيغمى تلخکامى
که يک چند چون باده جوشيده باشد
کسى را رسد دعوى پاک چشمى
که چشم خوداز عيب پوشيده باشد
ازين ششدر آن کس بردمهره بيرون
که برمهره گل نچسبيده باشد
درين مزرع آن دانه سرسبز گردد
که در قبضه خاک پوسيده باشد
سرافرازى آن را رسددر گلستان
که چون سرو دامن ز خود چيده باشد
درين ره که پادررکاب است منزل
چه آيد ز پايى که خوابيده باشد
محيطى است کز گوهرش نيست لنگر
بزرگى که حرفش نسنجيده باشد
نيايد به يکديگر آغوش آن کس
که در خانه زين ترا ديده باشد
ز رنگين کلامان شودهمچو صائب
به خون جگر هر که غلطيده باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید