شماره ٤٨٥: همين نه سينه ما آه صبحگاه ندارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
همين نه سينه ما آه صبحگاه ندارد
زمانه اى است که در سينه صبح آه ندارد
نسيم تفرقه خاطرست جنبش مژگان
من و سراسر دشتى که يک گياه ندارد
کمند جاذبه مسطر کشيده است زمين را
چه شد به ظاهر اگر کعبه شاهراه ندارد
ز قرب آينه در دل غبار رشک ندارم
که چشم شيشه دلان جوهر نگاه ندارد
ز شرم عفو نگردد سفيد در صف محشر
کسى که در کف خود نامه سياه ندارد
زبان لاف بريده است در قلمرو معنى
حباب قلزم ما باد در کلاه ندارد
چه نسبت است به يوسف عزيزکرده مارا
صفاى چشمه خورشيد آب چاه ندارد
مدار چشم ترحم ز چرخ کاهکشانش
که کس خلاصى ازين آب زير کاه ندارد
دلى که نيست در او گوشه اى ز وسعت مشرب
چوخانه اى است که ايوان وپيشگاه ندارد
بس است مصرع رنگين دليل فطرت صائب
که هيچ مدعيى اين چنين گواه ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید