شماره ٤٨٤: گل هميشه بهار سخن زوال ندارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
گل هميشه بهار سخن زوال ندارد
چمن صفاى پريخانه خيال ندارد
کدام لاله درين لاله زار هست که داغش
سخن به مردمک ديده غزال ندارد
شکست هم گهران نيست کار بحرنژادان
وگرنه موج غمى از شکست بال ندارد
دليل باديه گردان حيرت است سياهى
بلاى ديده بود چهره اى که خال ندارد
گرفته ايم رگ خواب تاروپودجهان را
لباس مخمل واطلس حضور شال ندارد
چه شد که قامت من شد دوتا ز سنگ ملامت
رياض عشق به اين راستى نهال ندارد
نسيم زنده دلى نيست در قلمرو غفلت
عمارت دل تن پروران شمال ندارد
به خاکسارى ما رشک مى برند بزرگان
که مى ز جام گوارايى سفال ندارد
زبان موج چرا بسته است بحر ز پرسش
اگر شکسته سفالى لب سؤال ندارد
به نقد حال چو صائب کسى که کرد قناعت
غم گذشته وانديشه مال ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید