شماره ٣٧١: دل را چه خيال است به مى شاد توان کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
دل را چه خيال است به مى شاد توان کرد
اين غمکده اى نيست که آباد توان کرد
گر دامن وحشت ادب عشق نگيرد
خون در دل بيرحمى صياد توان کرد
معذور بود هر که فراموش کند از من
وحشى تر ازانم که مرا ياد توان کرد
از ناله جرس را نگشايد گره دل
دل چون تهى از درد به فرياد توان کرد
هرگز نشود تير کج از زور کمان راست
ما را چه خيال است که ارشاد توان کرد
چون شعله خس نيم نفس بيش نباشد
از مستى اگر وقت خوش ايجاد توان کرد
از فکر کنى خالى اگر شيشه دل را
از ذکر خدا پر ز پريزاد توان کرد
فرياد که در سينه من بر سر هم غم
چندان نفتاده است که فرياد توان کرد
دل نيز خنک مى شود از آه سحرگاه
صائب اگر آتش خمش از باد توان کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید