شماره ٣٦٨: خط از لب لعل گهرافشان تو گل کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خط از لب لعل گهرافشان تو گل کرد
يا خضر ز سرچشمه حيوان تو گل کرد
چشم تو شد از گريه مستانه گهرريز
يا خون من از نشتر مژگان تو گل کرد
پردر پر هم بافت چو خط گرد دهانت
حرفى که ز لعل گهرافشان تو گل کرد
در شوره زمين تخم فشاند چمن آرا
تا آن خط ريحان ز نمکدان تو گل کرد
هر غنچه دهانى چو زر گل به گره بست
هر نکته که از غنچه خندان تو گل کرد
از خون دلم شانه چو سرپنجه مرجان
رنگين شد واز زلف پريشان تو گل کرد
از زلف شد آن طرف بناگوش نمايان
صبح وطن از شام غريبان تو گل کرد
روشن گهرى پرده در راز نهان است
از چشم تو مى خوردن پنهان توگل کرد
در پرده شب جام چو خورشيد کشيدن
چون صبح ز دستار پريشان توگل کرد
شبهاى درازى که به صحبت گذراندى
از کوتهى شمع شبستان توگل کرد
در پرده هر آن جرعه که چون ابر کشيدى
يک يک ز عذار عرق افشان توگل کرد
دل باز کند صحبت ياران موافق
در خلوت دل غنچه پيکان توگل کرد
بود از نظر خلق نهان خاک مزارم
چون سرو ز برچيدن دامان توگل کرد
از سينه هرکس که دل خونشده گم شد
چون تکمه گوهر ز گريبان توگل کرد
چون غنچه به دل خرده رازى که نهفتم
آخر ز شکر خنده پنهان توگل کرد
از کاوش مژگان تو وا شد گره دل
اين غنچه لب بسته به دوران توگل کرد
از گريه شادى ز جگر شست سياهى
هر لاله که از خاک شهيدان توگل کرد
يک بار کند هر ثمرى گل ز لطافت
در هر نظرى سيب زنخدان توگل کرد
صائب چمن از زمزمه عشق تهى بود
اين نغمه جانسوز به دوران توگل کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید