شماره ٣٦٧: از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد
چون پشت لب سبزخطان بام تو گل کرد
خونم چو مى از لعل مى آشام تو گل کرد
در شيشه من جوش زد از جام تو گل کرد
در پرده پيغام کسى بوسه نداده است
اين معنى پوشيده ز پيغام تو گل کرد
در لعل بتان آب شد از شرم شکر خند
زين نوش که از تلخى دشنام تو گل کرد
خار سرديوار به بى بردگى من نيست
از گريه من گرچه دروبام تو گل کرد
داغ جگر تشنه ما سوخته جانان
تبخال شد از لعل مى آشام تو گل کرد
هرچند که از خواب شود فتنه زمين گير
صد فتنه خوابيده ز بام تو گل کرد
رحمى به تهيدستى ما ساده دلان کن
کز شوره زمين تخم در ايام تو گل کرد
مپسند به من تهمت آزادى ازين بيش
کز دانه اشکم قفس ودام تو گل کرد
در فکر سرانجام من سوخته دل باش
اکنون که خط نيک سرانجام تو گل کرد
در قبضه فرمان نبود توسن سرکش
ناکامى من از دل خودکام تو گل کرد
هرچند که در پرده الفاظ نهفتم
از نامه سربسته من نام تو گل کرد
نيلى ز تماشا نشود هيچ سمنبر
اين فاخته از سرو گل اندام تو گل کرد
صائب همه رنگين سخنان مست وخرابند
زين باده گلرنگ که از جام تو گل کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید