شماره ٣٦٥: آسايش تن غافلم از ياد خداکرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
آسايش تن غافلم از ياد خداکرد
از طينت بادام به شکر نتوان برد
اين خانه خرابى به حباب است سزاوار
از آب روان خانه نبايست جداکرد
بى جذبه به جايى نرسد کوشش رهرو
برگردم ازان ره که توان رو به قفاکرد
چون نافه نفس در جگر باد صبا سوخت
تا يک گره از زلف گرهگير تو واکرد
در رهگذرش چاه شود ديده حسرت
از راستى آن کس که درين راه عصا کرد
بى رنج طلب روى دهد آنچه نخواهى
دولت عجبى نيست اگر روى به ما کرد
در معرکه عشق دليرانه متازيد
بر صفحه دريا نتوان مشق شناکرد
اقرار نکردن به گنه عين گناه است
قايل نشد آن کس که به تقصير خطا کرد
قايل به خطا باش که مردود جهان شد
هر کس گنه خويش حوالت به قضا کرد
دور فلک از زمزمه عشق تهى بود
اين دايره را خامه صائب به نوا کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید