شماره ٣٦٤: از خال توان راه به آن کنج دهان برد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از خال توان راه به آن کنج دهان برد
بى خضر به سرچشمه جان پى نتوان برد
بيرون سرى از سبزه خط تو نبردم
هر چند سوادم سبق از آب روان برد
چون کار برآن کنج دهن تنگ نگردد
مور خط اوره به شکر خند نهان برد
غم از دل ما کم نکند خنده که تلخى
از طينت بادام به شکر نتوان برد
از من قدمى چند بود سنگ نشان پيش
از بس به رهش پاى مرا خواب گران برد
تا چند بود گوش برآواز شکستن
رنگ از رخ من شکوه به ديوان خزان برد
روزى که کمر بست ميانش به نزاکت
آن روز دل صائب مسکين ز ميان برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید