شماره ٣٣٣: کى دست کرم خواجه ز امساک برآرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
کى دست کرم خواجه ز امساک برآرد
قارون چه خيال است سر از خاک برآرد
از طول امل هر که دهد دام سرانجام
چون موج ز دريا خس و خاشاک برآرد
شد روى ترا پرده عصمت خط مشکين
خون مشک چو گردد نفس پاک برآرد
چون فاخته مرغى که ز کوته نظران نيست
در بيضه سر از حلقه فتراک برآرد
چون چشم دهم آب ز رويى که حجابش
از خلوت آيينه عرقناک برآرد
از پنجه شيران نتوان طعمه ربودن
دل چون کسى از دست تو بيباک برآرد
در خون دل خود ز شفق غوطه زند صبح
تا يک دو نفس از جگر چاک برآرد
گلها همه تر دامن ومرغان همه بى شرم
زين باغ کسى چون نظر پاک برآرد
شد سلسله جنبان ستم حسن ترا خط
چون شعله که دست از خس و خاشاک برآرد
پيداست چه گل چيند ازين باغچه صائب
دستى که در ايام خزان تاک برآرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید