شماره ٣٣٢: در سينه نهان گريه مستانه نگردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
در سينه نهان گريه مستانه نگردد
سيلاب گره در دل ويرانه نگردد
جوياى دل صاف بود چهره روشن
آيينه محال است پريخانه نگردد
نزديکى شمع است جهانسوز وگرنه
فانوس حجاب پر پروانه نگردد
کافر ز قبول نظر خلق شود دل
اين کعبه محال است صنمخانه نگردد
از سرکشى نفس شود زير و زبر جسم
در خانه نگهبان سگ ديوانه نگردد
هنگامه مستان نشود گرم ز هشيار
از شيشه خالى سر پيمانه نگردد
شايسته زنجير بود حق نشناسى
کز سلسله زلف تو ديوانه نگردد
خال لب او چون خط شبرنگ برآورد
در کان نمک سبز اگر دانه نگردد
زلفى که بود درشکن او دل صد چاک
محتاج به مشاطگى شانه نگردد
روزى به در خانه او بى طلب آيد
درويش اگر بر در هر خانه نگردد
صائب نبود هيچ کم از دولت بيدار
خوابى که گرانسنگ به افسانه نگردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید