شماره ٣١٦: از پيچ وتاب عمردرازم بسر رسيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از پيچ وتاب عمردرازم بسر رسيد
تا ريشه ام چو رشته به آب گهر رسيد
از بوى پيرهن گذرد آستين فشان
در مغز هر که بوى کباب جگر رسيد
از ريزشى که کرد در ايام نو بهار
در بر گريز شاخ به وصل ثمر رسيد
آلودگى ز رحمت يزدان حجاب نيست
شبنم به آفتاب ز دامان تر رسيد
ديگر غبار دامن هيچ آشنا نشد
تا دست من به دامن آه سحر رسيد
گرديد پست همتم از پستى فلک
در تنگناى بيضه مرا بال وپر رسيد
چون شاخ نازکى که شود خم ز جوش بار
زلف تو از گرانى دل تا کمر رسيد
ايمن ز انقلاب شود آب در گهر
آسوده رهروى که به صاحب نظر رسيد
از درد رو متاب که عمر دوباره يافت
هر خون مرده اى که به اين نيشتر رسيد
چون ترک آه و ناله کند تلخکام عشق
نى عاقبت ز ناله به وصل شکر رسيد
صائب مدار دست ز دامان پيچ وتاب
کز پيچ وتاب رشته به وصل گهر رسيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید