شماره ٣١١: خالش خبر ز سر دهانم نمى دهد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
خالش خبر ز سر دهانم نمى دهد
زان راز سر به مهر نشانم نمى دهد
شد بسته راه خير به نوعى که آن دهن
يک بوسه آشکار ونهانم نمى دهد
هرچند شد ز حلقه خط پاى در رکاب
زلفش همان به دست عنانم نمى دهد
چون خال سوخت تخم اميد من وهنوز
لعل لبش به آب نشانم نمى دهد
با آن که عمر هاست پريشان اوست دل
شيرازه اى ز موى ميانم نمى دهد
فرياد کز سياه دلى خط عنبرين
راه سخن به کنج دهانم نمى دهد
دست از ميان زلف تو کوته نمى کنم
تا از دل رميده نشانم نمى دهد
در زير لب مراست سخنهاى آتشين
چون شمع اشک وآه امانم نمى دهد
ديگر چه واقع است که آن چشم خوابناک
در پرده رطلهاى گرانم نمى دهد
هرچند چون قلم دلم از درد شد دو نيم
حرف شکايتى به زبانم نمى دهد
کى مى کنم نظر به خرامش که همچو موج
بيطاقتى به آب روانم نمى دهد
صائب منم که کوه غم و درد روزگار
استادگى به طبع روانم نمى دهد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید