شماره ٢٣٠: آمد بهار وخلق به گلزار مى روند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
آمد بهار وخلق به گلزار مى روند
ديوانگان به دامن کهسار مى روند
گلها که دوش رو ننمودندى از حجاب
امروز دسته دسته به بازار مى روند
درياب فيض صحبت روحانيان که زود
چون بوى گل ز کيسه گلزار مى روند
از قيد دود زود برون مى جهد شرار
روشندلان به عالم انوار مى روند
آنان که تکيه گاه خود از خار کرده اند
چون گل جبين گشاده ز گلزار مى روند
آنها که مى شدند به شبگير سوى کار
پيش از سحر ز بوى گل از کار مى روند
دلبستگى به تار ندارند نغمه ها
از بهر مصلحت به رگ تار مى روند
بيدار مشو که راه فنا را سبکروان
شبنم صفت به ديده بيدار مى روند
خامش نشين که مغز به تاراج دادگان
يکسر چو خامه بر سر گفتار مى روند
آنها که دل به عقده گوهر نبسته اند
چون موج ازين محيط سبکبار مى روند
آيينه خاطران گهى از بيم چشم زخم
دانسته زير پرده زنگار مى روند
از آه عندليب محابا نمى کنند
اين غنچه ها که در بغل خار مى روند
چون بال شوق هست ز افتادگى چه باک
مرغان دلير بر سر ديوار مى روند
آنها که برده اند به گلزار عشق بوى
صائب ز گفتگوى تو از کار مى روند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید