شماره ٢١٣: بعد از فنا ز هستى ما شور شد بلند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بعد از فنا ز هستى ما شور شد بلند
از چوب دار رايت منصور شد بلند
نتوان به خاک خون مرا پايمال کرد
شور قيامت زلب گور شد بلند
در دور خط دهان توشيرين کلام شد
گرد شکر ز قافله مور شد بلند
از ترک خانمان به طلبکارى کليم
دست نوازش شجر طور شد بلند
رازى که سر به مهر ادب بود عمرها
آخر ز کاسه سر منصور شد بلند
پروانه نجات به دست آورد چو شمع
دستى که در دل شب ديجور شد بلند
بلبل نبرد راه ز مستى به وصل گل
چندان که دست شاخ گل از دور شد بلند
فرياد از درازى شبهاست خسته را
از زلف ناله دل رنجور شد بلند
در ديده ستاره نمک ريخت خواب تلخ
از خنده نهان که اين شور شد بلند
در هيچ تربتى نبود شمع خانه زاد
از خاک کشتگان تو اين نور شد بلند
آزار خلق اگر نبود برق خانمان
آتش چرا ز خانه زنبور شد بلند
چون زلفهاى عاريه کوتاه گرد نيست
هر همتى که از مى انگور شد بلند
گلبانگ عشق پرده نشين بود سالها
از صائب اين ترانه مستور شدبلند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید