شماره ١٢٥: جمعى که دل به طره طرار بسته اند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
جمعى که دل به طره طرار بسته اند
اول کمر به رشته زنار بسته اند
در بحر تلخ آب گهر نوش مى کنند
جمعى که چون صدف لب گفتار بسته اند
با خواب امن صلح کن از نعمت جهان
کاين در به روى دولت بيدار بسته اند
در بسته باغ خلد ازان عاشقان بود
کز درد وداغ خود لب اظهاربسته اند
از پرده هاى برگ شود بيش بوى گل
بيهوده پرده بر رخ اسرار بسته اند
در فکر کوچ باش کز اين باغ پر فريب
پيش از شکوفه گرمروان بار بسته اند
از دامن تر تو و همصحبتان توست
آيينه هاى چرخ که زنگار بسته اند
بازيچه نسيم خزانند لاله ها
دامن اگر به دامن کهسار بسته اند
خاکى نهاد باش که در رهگذار سيل
بسيار سد ز پستى ديوار بسته اند
هيزم براى سوختن خود کنند جمع
اين غنچه ها که دل به خس وخار بسته اند
زان است دين ضعيف که فرماندهان شرع
عمامه هاى خويش به پرواز بسته اند
تن در مده به ظلم که از زلف دلبران
زنجيرعدل بهر همين کار بسته اند
صد پيرهن ز تيغ برهنه است تندتر
اين مرهمى که بر دل افگار بسته اند
صائب جماعتى که به معنى رسيده اند
از حرف نيک وبد لب اظهاربسته اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید