شماره ١٠٨: اشکم به خاک چهره سيلاب مى کشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
اشکم به خاک چهره سيلاب مى کشد
در گوش بحر حلقه گرداب ميکشد
گردن به هر شکار زبون کج نمى کنم
صياد من نهنگ به قلاب ميکشد
دارد مگر اميد اجابت دعاى من
کامروز دل به گوشه محراب ميکشد
نتوان حريف پاک بران زمانه شد
پرهيز ازان که دست ودهن آب ميکشد
از عشق هر که را دل گرمى نداده اند
ناز سمور و قاقم و سنجاب ميکشد
آن بسملم که از نگه عجز چشم من
خنجر زدست جرات قصاب ميکشد
زاهد زآه ساخته خود تمام شب
داغ حبش به چهره محراب ميکشد
غفلت بود نتيجه گفتارهاى پوچ
افسانه عاقبت به شکر خواب مى کشد
داغم که بيقرارى اين درد جانگداز
حرف شکايت از دل بيتاب مى کشد
زين خاک سرمه خيز دل من سياه شد
خاطر به سير دامن سرخاب مى کشد
صائب به بيقرارى من گر نظر کند
حيرت عنان لرزش سيماب مى کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید