شماره ٩٠: رهرو ز فکر پوچ به منزل نمى رسد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
رهرو ز فکر پوچ به منزل نمى رسد
يک کشتى حباب به ساحل نمى رسد
زنهار محو شو که درين دشت راهرو
تا در ترد دست به منزل نمى رسد
موج از حقيقت دل درياست بيخبر
در کنه ذات کس به دلايل نمى رسد
در اولين قدم پر جبريل عقل سوخت
هر پا شکسته اى به در دل نمى رسد
عاشق به بال جاذبه پرواز مى کند
بى موج کف به دامن ساحل نمى رسد
دلهاى بيقرار تسلى پذير نيست
اين کاروان ريگ به ساحل نمى رسد
شبنم به آفتاب رسيد از فروتنى
از عجز هيچ نقص به کامل نمى رسد
خالى نمى کند دل خود را ز دود آه
تا اين سپند شوخ به محفل نمى رسد
از بس به خون من جگر تيغ تشنه است
رشحى ازان به دامن قاتل نمى رسد
رفتم که غوطه در صف مژگان او زنم
نشتر به داد آبله دل نمى رسد
صائب عبث غبار تو از جاى خاسته است
دست کسى به دامن محمل نمى رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید