شماره ٨٦: گردنکشى به سرو سرافراز مى رسد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
گردنکشى به سرو سرافراز مى رسد
آزاده را به عالميان ناز مى رسد
هر چند بى صداست چو آيينه آب عمر
از رفتنش به گوش من آواز مى رسد
همت بلند دار کز اين خاکدان پست
شبنم به آسمان به يک انداز مى رسد
جوياى نامه هاى سياه است ابر فيض
آيينه گرفته به پردازمى رسد
يعقوب چشم باخته را يافت عاقبت
آخر به کام خويش نظر بازمى رسد
اين شيشه پاره که درين خاک ريخته است
در بوته گداز به هم باز مى رسد
آن روز مى شويم ز سرگشتگى خلاص
کانجام ما به نقطه آغاز مى رسد
در سينه مى زند نفس خويش را گره
هرکس که در حقيقت اين راز مى رسد
از دوستان باغ درين گوشه قفس
گاهى نسيم صبح به من باز مى رسد
خون گريه مى کند در وديوار روزگار
ديگر کدام خانه برانداز مى رسد
صائب خمش نشين که درين روزگار حرف
از لب برون نرفته به غماز مى رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید