شماره ٥٨: آن راکه چشم مست تو بى اختيارکرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
آن راکه چشم مست تو بى اختيارکرد
آسوده اش ز پرسش روز شمار کرد
رحمى نکرد بر جگر آتشين ما
مشاطه اى که لعل ترا آبدار کرد
يارب چها کند به دل بيقرار ما
حسنى که آب آينه را بيقرار کرد
نگذاشت چشم باز کند دل غبار خط
اين گرد شوخ چشم چه با اين سوار کرد
از دل مپيچ روى که شکرشکن نشد
هر طوطيى که پشت برآيينه دار کرد
بى انتظار دامن خورشيد را گرفت
چون شبنم آن که آينه را بى غبار کرد
اى غنچه لب ز پرده برون آ که در چمن
گل چشم انتظار ز شبنم چهار کرد
شد پيکرم نشان خدنگش پس از هلاک
اين مشت استخوان چه همايى شکار کرد
در کام شير بستر راحت فکنده است
هرکس که خواب امن درين روزگار کرد
اطعام رزق روح وطعام است رزق تن
خوش وقت آن که روزى روح اختيار کرد
عيسى همين به چرخ چهارم نرفته است
بسيار ازين پياده تجرد سوار کرد
اين آن غزل که سعدى شيراز گفته است
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید