شماره ٥٠: سودا کدورت از ديوانه مى برد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
سودا کدورت از ديوانه مى برد
از تيغ برق زنگ سيه خانه مى بردا
در هيچ جا غريب نباشد خداشناس
عارف حضور کعبه ز بتخانه مى برد
مرغى که شد ز دام تو آزاد در بهشت
سر زير بال خويش غريبانه مى برد
در حشر از صراط سبکبار بگذرد
هر کس مرا به دوش به ميخانه مى برد
همکاسه هر که با فلک سفله مى شود
در کام شير دست دليرانه مى برد
نسبت کند دو رشته همتاب را يکى
ديوانه وحشت از دل ديوانه مى برد
فانوس اگر چه پرده چشم است شمع را
غيرت به دور گردى پروانه مى برد
آزاده اى که دردسر زندگى کشيد
از تيغ نشأه لب پيمانه مى برد
از رهبرست قافله اشک بى نياز
اين رشته ره به گوهر يکدانه مى برد
سنگ نشان بود حرم کعبه شوق را
مجنون ز داغ فيض سيه خانه مى برد
صائب دلم سياه شد از روى گرم چرخ
شمع لئيم روشنى از خانه مى برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید