شماره ١٧: ز روى نو خط دلدار جان بياسايد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ز روى نو خط دلدار جان بياسايد
چو ماه پرده نشين شد کتان بياسايد
قرار نيست به جايى بلند همت را
چگونه از حرکت آسمان بياسايد
فلک ز کشتن من پشت داد بر ديوار
چو تير بر هدف آيد کمان بياسايد
نگاهبانى خوبان شوخ چشم بلاست
چو گل ز باغ رود باغبان بياسايد
شکيب از دل پيران طفل طبع مجوى
چگونه برگ به فصل خزان بياسايد
دلى که در حرم کعبه بيقرار بود
کجا ز ديدن سنگ نشان بياسايد
فغان که ناله مرغان بى ادب نگذاشت
که غنچه را دل ازين بوستان بياسايد
درين زمانه پر انقلاب هيهات است
که از تردد خاطر روان بياسايد
در آستانه عشق است فتح باب اميد
خوشا سرى که بر آن آستان بياسايد
چه عذر لنگ شود سنگ راه راهروى
که از طلب به هزاران نشان بياسايد
به نور صبح بصيرت چو دل شود روشن
ز خوابهاى پريشان روان بياسايد
درين محيط که موجش نهنگ خونخوارست
سفينه هاى دل ما چسان بياسايد
ز سنگ تفرقه دلهاى روشن آسوده است
که گل گلاب چو شد از خزان بياسايد
حجاب جرأت دزدست روشنايى شب
دل از گناه چو شد پاک جان بياسايد
ز سيل حادثه بنياد ما به آب رسيد
سزاى آن که درين خاکدان بياسايد
چه انقلاب به حسن تو راه خواهد يافت
گز از تو خاطر ما يک زمان بياسايد
ز کوه غم دل ما آرميده شد صائب
چنان که چشم ز خواب گران بياسايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید