شماره ۹٤٦: گهى نان را فداى جان فرستى

غزلستان :: فیض کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گهى نان را فداى جان فرستى
گهى جان را فداى نان فرستى
گهى دل را دهى ذوق عبادت
که تا جان را بر جانان فرستى
کنى گه جان و دلرا خادم تن
پى نانشان باين و آن فرستى
يکى را از مى عشقت کنى مست
يکى را تره و بريان فرستى
يکى را جا دهى در صدر جنت
يکى سوى چه نيران فرستى
کنى به درد دشمن را بدرمان
ز دردت دوست را درمان فرستى
ببارى بر سر اين برف و باران
بسوى کشت آن باران فرستى
يکى را مست گردانى ببازار
يکى را ساغرى پنهان فرستى
خلاصى گه دهى تن را ز طوفان
ببحر جان گهى طوفان فرستى
جزاى طاعت آن خواهم که جان را
کنى مست و سوى جانان فرستى
سزاى معصيت خواهم که در دل
ز دردت آتش سوزان فرستى
جواب مولويست اين (فيض) کو گفت
«اگر درد مرا درمان فرستى »



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید